داستان فیلم سرنوشت شگفت انگیز آملی پولن

آملی پولن تنها فرزند رافائل (پزشک) و آماندین (معلم) است. رافائل پدر آملی یک مرد سرد و بی احساس با روحیه گوشه گیر است که به جز هنگام معاینه پزشکی ماهانه دخترش، با او تماس فیزیکی برقرار نمی کرده است.

ادامه داستان…

به دلیل ارتباط کم آن ها، آملی هنگام معاینه شدن توسط پدرش عصبی می شد و این مسئله ضربان قلب او را افزایش می داد به همین دلیل پدرش به اشتباه گمان کرد دخترش مشکل قلبی جدی دارد. مادر آملی نیز شخصیت خاص خودش را داشت، او یک زن استرسی بود که با کوچک ترین اتفاقات روزمره دچار اضطراب می شد.

پدر آملی به این نتیجه رسید که آملی برای رفتن به مدرسه بسیار نحیف است، به این ترتیب آملی به مدرسه نرفت و در خانه توسط مادرش آموزش دید. او که به شدت منزوی و تنها شده و هیچ دوستی نداشت برای کنار آمدن با وضعیت زندگی اش به تخیل قوی اش پناه می برد و در دنیای خیالات و شیطنت های گاه و بی گاه خود فرو می رود.

یک روز هنگامی که آملی و مادرش از کلیسای نتردام خارج می شدند یک توریست خارجی از بالای کلیسا به پایین پرید و روی مادر آملی سقوط کرد. مادر آملی در این حادثه فوت کرد و پدرش از قبل افسرده تر شد. بعد از این اتفاق آملی همان اندک محبتی که قبلا دریافت می کرد را به طور کامل از دست داد.

 

آملی در سن 18 سالگی از پدرش جدا می شود و زندگی مستقل خود را آغاز می کند، او به عنوان پیشخدمت در کافه رستوران استخدام می شود. در این رستوران افراد عجیب و غریبی مشغول به کار هستند و آملی که دختری تنها است به تخیل خود اجازه می دهد به هر کجا پرواز کند و لذت های ساده را در کارهای پیش پا افتاده ای همچون فرو بردن دست هایش در گونی غلات بیابد.

همسایه های آملی شامل یک هنرمند پیر و گوشه گیر به نام ریموند دوفایل که مشکل استخوانی دارد و بیست سال است از خانه اش خارج نشده، خانم مادلین والاس که برای مرگ و خیانت شوهرش هنوز عزادار است و کولینگتون یک مغازه دار بد اخلاق که کارگر دست و پا چلفتی به نام لوسین دارد می باشند.

31 آگوست سال 1997 نقطه عطفی در داستان زندگی آملی محسوب می شود، زمانی که آملی در حال تماشای گزارش خبری مرگ پرنسس دیانا است به طور اتفاقی یک جعبه کوچک در داخل دیوار حمامش پیدا می کند که داخل آن عکس ها، اسباب بازی ها و یادگاری های دهه های قبل قرار دارد. آملی تصمیم می گیرد صاحب جعبه را پیدا کرده و جعبه را به دستش برساند.

او بعد از صحبت با همسایه ها از جمله والدین کولینگتون که از سال ها پیش در آن آپارتمان زندگی می کردند به اسم احتمالی صاحب جعبه یعنی دومینیک بردوتو می رسد و دنبال افراد با این نام در شهر می گردد اما به نتیجه ای نمی رسد.

آملی به نزد آقای دوفایل می رود، او به آملی توضیح می دهد بیست سال است که هر سال یک نقاشی تکراری را می کشد اما نمی تواند نگاه زن لیوان به دست در نقاشی را به درستی درک کند، همچنین به او نشان می دهد املای صحیح آن اسم برتودو می باشد و این گونه می شود که آملی می تواند صاحب جعبه را پیدا کند.

آملی به شیوه شیطنت آمیز جعبه را به صاحبش می رساند و برتودوی پیر با مرور خاطرات کودکی اش اشک می ریزد. آملی بعد از این که به طور ناشناس او را به یک کافه می کشاند می فهمد مرور خاطرات باعث شده برتودو بخواهد با دخترش که مدت ها است با او قطع رابطه کرده ملاقات کند و نوه اش را که تا به حال ندیده ببیند. آملی از این موضوع خوشحال می شود.

 

آملی به مهربانی کردن ادامه می دهد و برای این کار از نقشه های هیجان انگیز و پیچیده استفاده می کند که روی اطرافیانش تاثیر می گذارد، مثلا یک مرد نابینا را تا ایستگاه مترو همراهی کرده و شرح کاملی از آن چه در خیابان می گذرد به او می دهد.

به علاوه تصمیم می گیرد پدر پیر و افسرده اش را به مسافرت کردن تشویق کند، او مجسمه جن مورد علاقه پدرش که در باغ خانه اش است را پنهانی بر می دارد و آن را به دوست مهمان دار خود می دهد تا در سفرهایش از آن جن در مکان های معروف عکس بگیرد و برایش بفرستد.

در طول این مدت هر از گاه یک مرد جوان عجیب و غریب به نام نینو را نیز در ایستگاه مترو می بیند که مشغول جمع کردن تکه های تصاویر پاره شده دکه های عکاسی فوری است و آن ها را دوباره بازسازی می کند. یک روز یکی از آلبوم های عکس نینو هنگام تعقیب یک مرد مرموز از دستش می افتد. آملی آن را بر می دارد و عکس هایش را تماشا می کند.

آلبوم پر از عکس های فوری است که صاحبان آن ها به دلیل نارضایتی آن ها را پاره کرده بودند و نینو با دقت آن ها را جمع آوری و در آلبوم چسبانده بود. نینو درست مثل آملی از دوران کودکی منزوی بوده است، آن ها چند کیلومتر با هم فاصله داشتند و با این که همیشه در عطش داشتن یک دوست بودند هیچ وقت یکدیگر را ملاقات نکرده بودند.

از سوی دیگر در کافه ای که آملی کار می کند یکی از مشتریان به نام ژوزف عاشق دختر کافه چی به نام ژینا می باشد اما ژینا هیچ توجهی به او نشان نمی دهد، مرد مدام به روابط او حسادت می کند و عصبی می شود. یکی دیگر از همکاران آملی زن مالیخولیایی به نام ژورژت است و آملی با نقشه زیرکانه کاری می کند که ژوزف و ژورژت به هم توجه کرده و عاشق هم شوند.

آملی که فکرش درگیر نینو شده در یکی از ملاقات هایش با آقای دوفایل وقتی درباره نقاشی او و دختر لیوان به دست صحبت می کند می گوید که شاید آن دختر در حال فکر کردن به یک پسر است. آقای دوفایل متوجه می شود آملی به یک نفر علاقه مند است و به طور غیر مستقیم به او می فهماند که فقط به فکر دیگران نباشد و به خودش هم فکر کند.

 

آملی در ادامه مهربانی هایش متوجه رفتار بد کولینگتون با لوسین می شود و در یک نقشه حساب شده کاری می کند کولینگتون نتواند در مغازه اش حاضر شود و مسئولیت اداره مغازه به دست لوسین بیفتد. او همچنین عکس هایی که از دوست مهمان دارش دریافت کرده به طور ناشناس برای پدرش می فرستد.

آملی بعد از صحبت با آقای دوفایل تصمیم می گیرد با نینو ارتباط برقرار کند و آلبوم را نیز به او برساند. او بعد از کمی پرس و جو متوجه می شود نینو علاوه بر یک سی دی کلوب در یک شهربازی هم کار می کند و سعی می کند به شیوه خلاقانه و معمایی نینو را به کافه ای که در آن جا کار می کند بکشاند بدون آن که هویت خودش فاش شود.

نینو نیز که موش و گربه بازی های آملی مجذوبش کرده علاقه مند است او را پیدا کند.

آملی برای خانم والاس نیز کار محبت آمیزی انجام می دهد، او پنهانی نامه هایی را که همسر خانم والاس چند دهه قبل برایش فرستاده بود برداشته و با زیرکی تمام نامه جدیدی درست می کند که در آن همسر خانم والاس از او به خاطر خیانتش معذرت خواهی کرده است. خانم والاس با خواندن این نامه دروغین و این تصور که همسرش او را دوست داشته بسیار خوشحال می شود.

نینو به دنبال سر نخ های آملی به کافه رستوران می آید اما آملی خجالتی تر از آن است که بتواند با او روبرو شود، او از طریق ژینا پنهانی یک یادداشت داخل جیب کت نینو می اندازد و نینو آن جا را ترک می کند.

آملی که قبلا فهمیده مرد ناشناسی که نینو مدت ها دنبالش بوده (همان کسی که دائما عکس های فوری می انداخت و آن ها را پاره می کرد) کسی نیست به جز تعمیرکار باجه عکس فوری، به صورت پنهانی به نینو کمک می کند تا این مسئله را بفهمد. آملی می خواهد خودش را به نینو نشان دهد اما موفق نمی شود و با روحیه بد به خانه اش بر می گردد.

 

نینو یک بار دیگر برای پیدا کردن آملی به کافه رستوران می رود اما ژینا به او می گوید باید با او حرف بزند. او بعد از صحبت با نینو مطمئن می شود که او مرد خوبی است و آدرس خانه آملی را به او می دهد.

آملی در حال کیک پختن است، نینو به خانه اش می آید اما آملی در را باز نمی کند. در این حین تلفن خانه اش به صدا در می آید و آقای دوفایل پشت تلفن به او می گوید که به اتاقش برود. آملی بعد از رفتن به اتاقش متوجه می شود آقای دوفایل قبلا به خانه اش آمده و یک فیلم ضبط شده از خودش آن جا گذاشته است.

دوفایل در این فیلم آملی را تشویق کرده به دنبال عشق خودش برود. آملی با سرعت به سمت در خانه اش می دود و می بیند نینو پشت در منتظر او است.

در پایان فیلم می بینیم برتودو در کنار نوه اش شاد و خوشحال است، پدر آملی بار سفرش را بسته و آقای دوفایل در نقاشی اش تصویر یک مرد جدید کنار زن لیوان به دست اضافه کرده است.

نقد و بررسی فیلم

آملی بر خلاف فیلم های پر هیاهوی هالیوود یک فیلم ساده با داستان معمولی درباره اتفاقات روزمره یک دختر جوان و شاد است اما با همین داستان ساده توانست با همه تماشاگران از هر جنس و سن و دنیایی ارتباط برقرار کند.

فیلم آملی با نگاه کودکانه و نسبتا تخیلی شخصیت اصلی فیلم به تصویر کشیده شده و تماشای آن گاه احساس غیر واقعی بودن به مخاطب منتقل می کند. یکی از ایراداتی که به فیلم وارد شده نیز همین سادگی بیش از حد آن می باشد در حالی که زیر بنای آن و عامل تاثیر گذاری اش همین حس کودکانه می باشد.

آملی فیلم بسیار بدیع، خنده دار و صمیمی است که داستان مهربانی ها را بیان می کند و لبخند به روی لب های تماشاگران می نشاند که نه تنها در طول تماشای فیلم بلکه تا ساعت ها بعد ادامه دارد.

فیلمنامه آملی فوق العاده عمیق است اما نه سنگین، موسیقی متن نیز اثر فیلم را دو چندان کرده و صد البته بازی فوق العاده دلنشین اودره توته از عوامل اصلی موفقیت آن محسوب می شود.

فروش فیلم

فیلم سرنوشت شگفت انگیز آملی پولن که با بودجه 10 میلیون دلاری ساخته شده توانست به فروش 174.2 میلیون دلاری دست پیدا کند.

جوایز و دستاوردهای فیلم

فیلم آملی در 5 رشته مختلف نامزد جایزه اسکار شد.

منبع: imdb